خیلی حرف ها میشه زد...
اما به اهل درد...
اما نه با واژه
خیلی چیزها اصلا گفتنی نیست
تو عمق نگاه ها دیده میشه
تو رفت و آمد ها فهمیده میشه
تو فکرها سنجیده میشه.....
1
یک شب،یه مهمون عزیزی داشتیم...
چهار نفر از اعضای یک خانواده ای که پدرشون جانباز موجی بود...
قبل از اینکه تشریف بیارند ما حساب کردیم که باید هوای این خانواده رو داشته باشیم...
مبادا مکدر بشن...
اینکه چطور بهتون بگم و اصلا میشه گفت یا نه رو نمی دونم،ترکش های عمیق جنگ رو میشد تو همه ی رفتار،شرایط و احوال این خانواده دید...
همشون...همشون انگار موجی بودن...
اهل درد میدانند...آن قسمت از روضه ی رقیه سوز دارد که ترسان،فرار می کند و...
اهل درد میدانند وقتی پدری خاطرش در جنگ بماند و بر سر بوی یک عطر،صدای بوق ماشین،صدای بهم خوردن در و یا هر چیز به ظاهر کوچک دیگری،فریاد سر دهد و خودش و خانواده اش را....
*
(خانواده ای دیگر)2
با خنده گفت: خوشا به حالتون که رفتید...
با خودم گفتم خدا را شکر،اهل دل اند انگار...گفتم بله...عالی بود...و مادرها،روایت از دیار عشق،کربلا را،شروع کردند...
مادر از دوقلوهای کوچک گفت از مادری که خسته و کلافه ایستاده زیر آفتاب،کودک شیرخواره اش را آرام میکرد...از دختری که به زحمت اذن پدر را گرفته بود به شرط سلامت خودش و حالا،تنها فرد کاروان بود که نه تاول زده بود و نه سرما خورده بود و نه خلاف جسم لاغرش،توان تمام کرده بود...
و میهمان مان با حیرت نگاه میکرد...و شاید اگر واقع بین باشم،با غرور! و شاید می گفت چه احمق هایی!
بیشتر که صحبت کردیم و حرف هایی را که میگفت،نشان میداد از آن دسته آدم هایی است که می گویند امام زمان هم آدم خوبی است...! از آن دسته آدم هایی که نمیدانند امام والاترین است و اولی ترین....از آن آدم هایی که وقتی رسول خدا فرمود وقت جهاد است گفتند تابستان است و هوا گرم،در زمستان گفتند هوا سرد و آذوقه ی خانواده اندک،گفتند زنان رومی دلنشین اند و اگر به جنگ رومیان بیایم،به حرام می افتم...
از آن آدم هایی که....
برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 159