نوجوون که بودم، وقتی مادرم میگفت شب نباید ظرف کثیف تو سینک بمونه، فقر میاره؛ با مغز کاوشگر نوجوانیم، تو دلم میگفتم آخه ظرف کثیف چه ربطی به فقر داره!؟ ولی بعد عروسی، دو تا نکته خیلی برام مهم شد یکی همین ظرفی که شب تا صبح میمونه، یکی هم تمیزکردن خونه قبل از سفر. وقتی بچه نداشتم حتما طوری تنظیم میکردم که آخر شب، سینک تمیز تمیز باشه. صبح ها که بلند میشدم حس سبکی خیلی خوبی داشتم، همه جا تمیز بود. « ذهنم درگیر کثیفیهای محیط نمیشد.» آزاد و رها میرفتم پی کارهام. مطالعه، خلق هنر و ... وقت غذا هم که میشد، سینک تمیز بود. گاز تمیز بود. روی کابینت ها تمیز بود. اصلا دلت میکشید بری توی اون آشپزخونه یه چیزی درست کنی با لذت بخوری... اما شبهایی که به قانونم پایبند نبودم، صبح پا میشدم برم یه آب بخورم، ظرف های توی سینک رو میدیدم، میرفتم چای بذارم، لک گاز رو میدیدم و ... دارم از «تلنبار کارهای مونده» حرف میزنم، از «بار اضافه روی ذهن» که الان ثابت شده برای تمرکز، یا موفقیت تو کسب و کار، چقدر مهمه! الان میان نظم چینی و فنگ شویی و قانون چاکراها و ... رو برای ما میگن! مایی که اگه اسلام رو با همه جزییات، عمل کرده بودیم، هیچوقت محتاج شنیدن این چیزها هم نمی شدیم. البته این مطلبم حدیث نفس بود، خواستم برای خودم بگم کار کم مداوم رو در برنامه قرار بده همیشه. من اون زمان که دونفر بودیم برای خودمون، از صبح هر ظرفی استفاده میکردم مرتب میچیدم تو سینک، شب بعد شام یه باره همشو میشستم. ( چون کم بود) ولی خونه های چندنفری اگه هر وعده نشوره آدم، خونه زود منفجر میشه. بعد بارداری از ظرف ها بیزار بودم. از دیدن غذای مونده و ... دیگه این نظمه به هم خورد، گاهی هم, ...ادامه مطلب