بل احیاء عند ربهم یرزقون....

ساخت وبلاگ

اون اول ها که با هم رفیق شدیم
خیلی باهات حرف میزدم
اوج غم هام و اوج شادی هام در ارتباط با تو بود...
اصلا همه ی خوشیم این بود برای دیدنت بیام گلزار شهدا
تو اولین شهید زندگی من بودی....
یادمه بعد اینکه با تو آشنا شدم،مادرم میگفت چی شد؟ تو که از بهشت زهرا خوشت نمیومد؟
اما تو....
تو کاری کردی که سالهای بعد دوستی مون،بی قرار اومدن کنار سنگ قبر تو باشم....
بچه زرنگ مدرسه بودی و معلم 18 ساله....
بچه زرنگ مدرسه شدم و 18 سالگی هم معلم...
فکر میکردم دیگه یادت میره من رو...
اما تو خودت،بارها و بارها تو زندگیم اومدی....
اون روزها که روزهایی سختی بود،تو به عنوان شهیدی که خیلی ها نمیشناسن یهو نشونی از خودت بهم دادی....
نشون های کوچیکی که باعث میشد حس کنم که زنده ای....
زنده ی زنده....
صدام رو میشنوی.... و حتما حرفهام رو گوش میدی....
تو اولین دلاور مجاهدی که روح من به اخلاصت گره خورد برادر....
اگرچه خیلی مرید خوبی نبودم
اگرچه باورت نکرده بودم
اما تو اوج معرفتی....
همیشه یادم بودی مومن خدا....
همیشه حمایتم کردی....
*
امسال اولین سالگردی بود که برات چیزی ننوشتم...
اما خودت بارها ازم خبر گرفتی....
این یعنی تو حواست هست،و شاید منتظر نوشته هام بودی که پیغام محبتت رو به دلم رسوندی....
شاید منتظرم بودی...




شهید مجتبی محمدی دارانی....
این چهارمین سالگرد شهادت شماست که..... البته،نمی شناسمت....



پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 154 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 23:53