پیاده روی اربعین

ساخت وبلاگ
سال عجیبی بود امسال... پارسال همین موقع‌ها، تازه خونه خریده بودیم شدیدا مشغول اسباب کشی، جمع کردن و کارتون زدن و ... اواخر اسفند، اسباب کشی کردیم و ضرب العجل با کمک دو روزه زن داداش، همه چیز رو مرتب چیدیم.  اما انگار این خونه، خونه ی اقامت نبود!  چند روز بعدش به علت رسیدن ماه رمضون و شروع تعطیلات رفتیم شهر همسر. و این سفر دقیقا تا عید فطر طول کشید چون همسر برای منبر شب‌های قدر دعوت شد و دیگه تا آخر همونجا موندیم. ( حالا دیگه جزییات خیلی دقیق یادم نیست) ؛ از سفر که اومدیم و یکم خستگی در کردیم، درست روز تولد یکسالگی دخترم، اولین مهمونی خونه خودمون رو برگزار کردیم پیاده روی اربعین...ادامه مطلب
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 20 فروردين 1403 ساعت: 14:45

نمی‌رسم نمی‌تونم برسم...  تا خوب میشیم، تا میام عنان زندگی رو دست بگیرم، دوباره ویروس ما رو میندازه.  باز خداروشکر همسر مریض نمیشه، وگرنه اگه ایشونم میفتاد تو خونه و از کارهاش می‌موند، کلافگی من چند برابر می‌شد.  دوشنبه اومدیم خونه خودمون. سه شنبه رو خونه بودم و ۴ شنبه دوباره رفتیم تهران. همونجا ویروسه رو گرفتم و دوباره...  الحمدلله ، انتخابات خوبی بود، از این جهت که لیستی رای ندادن، باعث شد خیلی تحقیق و موشکافی کنم، کلی با رفقا تبادل نظر کردیم، تا تهش به جمع بندی درستی برسیم گرچه امسال با بیشترین استرس رای دادم، که آیا درست انتخاب کردم یا نه ولی بنظرم این در مسیر بلوغ سیاسی بودن، خیلی مهم و حیاتیه. همه ضعف ما از اینه که تحلیل سیاسی درستی نداریم و امسال گامی برای رشد سیاسی بود. خیلی خوبه.  اما یه ناراحتی هم دارم که برای افزایش مشارکت تقریبا هیچ کاری نکردم.  واقعا از اینکه نمی‌تونم یه کار مفیدتر اضافه تو برنامه زندگیم بگنجونم و همش به شکست می‌خورم، خیلی ناراحتم.  حتی چند ماهه که کسب و کارم هم درست پیش نبردم.  پیاده روی اربعین...ادامه مطلب
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1402 ساعت: 14:13

۱۳ رجب، یه مجلسی دعوت شده بودیم که من دلم نمی‌خواست برم... به همسرم گفتم و منطقی پذیرفت. ولی ته دلش هم ناراحت شد. ( کاش نگفته بودم)  بعدش که دیدم اینطوری شد، دلم رو راضی کردم و آروم کردم و بعدش به همسر گفتم: نه ولش کن آقا ، بریم... و وانمود کردم که مساله ام کاملا حل شده و راضی‌ام، چون می‌دونستم دلش می‌خواد که باشه ولی دوست نداره من هم دلخور باشم‌.  دلم رو راضی کردم و توی کانال خصوصیم، به امام زمان گفتم هوامو داشته باشن و اون چیزایی که می‌ترسم ازش، پیش نیاد.  دو سه روز پیش همسرم زنگ زد و گفت: خانم دمت گرم که قبول زحمت کردی بری خونه مادرت، من درسمو بخونم. حالا من هم یه خبر خوب دارم.  سفر ۳ روزه کربلا دعوت شدیم، آخر هفته ( درست همون ۳ روزی که قرار بود توی اون موقعیت باشم) واقعا هنگ کردم یه لحظه. گفتم بپرس ببین ناراحت نمیشن اونها؟  گفت نه دیگه، کربلاست پیاده روی اربعین...ادامه مطلب
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 23 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1402 ساعت: 2:15

توی هیئت دیدمش هم خودم ، هم اون، هیجان داشتیم که درباره ازدواجش صحبت کنیم، آخر شب تا هیئت خالی بشه؛ حرف زدیم بالاخره بعد کلی بالا پایین و سخت‌گیری مادرش سر تحصیلات عالیه، ( چون خودش نخبه علمی محسوب میشه و خیلی هم فعاله) و این تهرانی نبودن و ساکن تهران بودنش، درکنار شرایط اعتقادی و فکری و روحیاتی‌اش ، که ازدواجش رو سخت می‌کرد، یه پسر خیلی مناسب بهش معرفی شده بود و از قضا عروس شهر ما شد و یه جورایی فامیل دورمون هم شد پیاده روی اربعین...ادامه مطلب
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1402 ساعت: 20:58

این دلنوشته برای فاطمیه اوله. نوشتم اما فرصت نشد مرتبش کنم، و برای اینجا آماده بشه. الان دیدم انتشارش خالی از لطف نیست. بفرمایید:   درست شب شهادت حضرت زهرا(س) یه چیزی پیش اومد که من ناراحتی عمیق همسرم رو تو چشم هاش دیدم. از بی انصافی و بی رحمی یه عده و چقدرررر مُردم و زنده شدم، چون موقعیتی نبود که من حرفی بزنم. خوابم نبرده از مرور قضیه... ولی... . یه لحظه به این فکر کردم مادر، چقدررررر آب شدن قطره قطره وقتی رنج شوهرشون... که نه! رنج امامشون رو دیدن پیاده روی اربعین...ادامه مطلب
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 11 تاريخ : شنبه 9 دی 1402 ساعت: 5:30

بسم الله الرحمن الرحیم یوم تبلی السرائر «دنیا سبز است. ما همه‌جا اکلیل می‌پاشیم. صلح و دوستی را برای کودکان سراسر دنیا به ارمغان می‌آوریم. صد سال است برای کودکان جهان شادی می‌سازیم!» این پردهٔ سبز را از ادعاهای #والت_دیزنی کنار بزنید. زیر مشت‌مشت اکلیل که در چشم و چالمان پاشیده‌اند، حقیقتی عریان است. شرکت انیمیشن‌سازی والت دیزنی دو میلیون دلار را به حمایت از اسرائیل اختصاص داد. این خبر را در سایت رسمی والت دیزنی می‌بینید (عکس دوم)، جایی که از تلاش همهٔ اعضای شرکت برای جمع‌آوری کمک‌های بیشتر به این دولت جعلی گفته‌اند. چرا؟ به چه بهانه‌ای؟ «حملات تروریستی حماس و خطر ناامنی برای کودکان اسرائیل»!!! دیروز که یادداشت قبلی‌ام را در همین صفحه نوشتم، ۶۱۴ کودک در غزه شهید شده بودند. امروز شدند ۶۲۰ نفر. ۶۲۰ کودک زیر بمباران‌های اسرائیل در بزرگ‌ترین زندان روباز جهان، غزه، شهید شدند و والت دیزنی ککش هم نگزید. هفتاد سال است کودکان دارند در فلسطین شهید می‌شوند و محض رضای خدا، والت دیزنی بهودپرست یک تیزر برای حمایت از آن‌ها نساخته! تو گویی کودکان فلسطینی از دایرهٔ مخاطبین #انیمیشن حذف شده‌اند انگار! وجود ندارند انگار! حالا که بعد دهه‌ها نسل‌کشی، مقاومت به مقابله همت کرده، والت دیزنی به تکاپو افتاده برای کودکان اسرائیلی که همه از دم سرباز و مسلح و نژادپرست تربیت می شوند، کاری کند! آن هم وقتی نیروهای مقاومت، همان‌ها که اسرائیل، نفربه‌نفر خانواده‌شان را سلاخی کرده بود، کودکان صهیون را در آغوش گرفتند و نگذاشتند در مقاومت به آن‌ها آسیبی برسد. بزرگ‌ترین شرکت انیمیشن‌سازی جهان که صد سال است ادعا می‌کند سفیر صلح کودکان است، دو میلیون دلار در جیب کودک‌کش‌ترین رژیم عالم ریخت تا بچه‌های فلسطینی پیاده روی اربعین...ادامه مطلب
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 51 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1402 ساعت: 19:12

می‌بینم، که دستم پر باشه، وگرنه میشه گفت، هیچکدوم از فیلم های نمایش خانگی، نمی‌تونه ذره ای دلم رو آروم کنه که آخیش! یه فیلم خوب! 

و گاهی فکر می‌کنم، طفلک نوجوون های ما! 

از چی میخوان الگو بگیرن؟ چی ببینن؟ چی بشنون؟! 

چقدرررر دور و برشون پر شده از باطل، باطل، باطل! 

دلم خیلی می‌سوزه... 

و برای این دلسوزی البته باید کااار کنم! 

حرف‌زدن فایده نداره

پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 59 تاريخ : دوشنبه 17 مهر 1402 ساعت: 0:17

نوجوون که بودم، وقتی مادرم می‌گفت شب نباید ظرف کثیف تو سینک بمونه، فقر میاره؛ با مغز کاوشگر نوجوانیم، تو دلم می‌گفتم آخه ظرف کثیف چه ربطی به فقر داره!؟ ولی بعد عروسی، دو تا نکته خیلی برام مهم شد یکی همین ظرفی که شب تا صبح می‌مونه، یکی هم تمیزکردن خونه قبل از سفر.  وقتی بچه نداشتم حتما طوری تنظیم می‌کردم که آخر شب، سینک تمیز تمیز باشه. صبح ها که بلند می‌شدم حس سبکی خیلی خوبی داشتم، همه جا تمیز بود. « ذهنم درگیر کثیفی‌های محیط نمی‌شد.» آزاد و رها می‌رفتم پی کارهام. مطالعه، خلق هنر و ... وقت غذا هم که می‌شد، سینک تمیز بود. گاز تمیز بود. روی کابینت ها تمیز بود. اصلا دلت می‌کشید بری توی اون آشپزخونه یه چیزی درست کنی با لذت بخوری...  اما شب‌هایی که به قانونم پایبند نبودم، صبح پا می‌شدم برم یه آب بخورم، ظرف های توی سینک رو می‌دیدم، می‌رفتم چای بذارم، لک گاز رو می‌دیدم و ...  دارم از «تلنبار کارهای مونده» حرف می‌زنم، از «بار اضافه روی ذهن» که الان ثابت شده برای تمرکز، یا موفقیت تو کسب و کار، چقدر مهمه! الان میان نظم چینی و فنگ شویی و قانون چاکراها و ... رو برای ما میگن!  مایی که اگه اسلام رو با همه جزییات، عمل کرده بودیم، هیچوقت محتاج شنیدن این چیزها هم نمی شدیم.  البته این مطلبم حدیث نفس بود، خواستم برای خودم بگم کار کم مداوم رو در برنامه قرار بده همیشه. من اون زمان که دونفر بودیم برای خودمون، از صبح هر ظرفی استفاده می‌کردم مرتب می‌چیدم تو سینک، شب بعد شام یه باره همشو می‌شستم. ( چون کم بود) ولی خونه های چندنفری اگه هر وعده نشوره آدم، خونه زود منفجر میشه.  بعد بارداری از ظرف ها بیزار بودم. از دیدن غذای مونده و ...  دیگه این نظمه به هم خورد، گاهی هم پیاده روی اربعین...ادامه مطلب
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 63 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت: 15:58

اگرچه پایِ فراقِ تو پیرتر گشتم مرا ببخش عزیزم که زنده برگشتم شبیه شعله‌یِ شمعی اسیر سوسویمرسیده‌ام سرِ خاکت ولی به زانویمبیا که هر دو بگِرییم جایِ یکدیگر برای روضه‌ی‌مان در عزای یکدیگر من از گلوی تو نالم…تو هم زِ چشم ترم من از جبین تو گِریم…تو هم به زخم سرم من از اصابت آن سنگهای بی احساس و از نگاه یتیمت به نیزه‌یِ عباس بر آن صدایِ ضعیفت بر این نفَس زدنم برای چاکِ لبانت به جای جایِ تنم من از شکستن آن اَبروی جدا از هم تو از جسارتِ آن دستهای نامحرم به زخمِ کاری نیزه که بازی‌ات میداد به نقش‌های کبودی که بر تنم اُفتاد همین بس است بگویم که زخم تسکین است و گوش‌های من از ضربِ دست سنگین است چهل شب است که با کودکان نخوابیدم چهل شب است که از خیزران نخوابیدم چهل شب است نه انگار چهار‌صد سال است… …هنوز پیکرِ تو در میانِ گودال است هنوز گِردِ تنت ازدحام می‌بینم به سمتِ خیمه نگاهِ حرام می‌بینم هر آن چه بود کشیده زِ پیکرت بُردند مرا ببخش که دیر آمدم سرت بُردند مرا ببخش نبودم سرِ تو غارت شد کنارِ مادرم انگشتر تو غارت شد حسن لطفی پیاده روی اربعین...ادامه مطلب
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 13:16

چند سال پیش، شاید به علت رفت و آمد زیاد به طبیعت شمال شاید بخاطر اینکه مشامم ، دائما پر و خالی می‌شد از عطر دل انگیز گیاهان و رطوبت هوا، خاطرم رو زنده نگه می‌داشت یا شاید بخاطر تازگی روح خودم در اون سنین؛  خیلی بیشتر ، حس شعر و شاعری داشتم. همه چیز رو شعر می‌دیدم...سوژه ناب ولی بعدها دیگه هم وقتم کم شد ، هم اولویت‌هام عوض شد و هم چیزهای دیگه امروز که صبح زود قبل بیداری نرگس پاشدم بعد خوندن یه وبلاگ عزیز دلم هوای سرودن کرد ولی حس کردم انگار مدت هاااست، که سوژه ای ندارم!  نه نوری، نه گیاهی، نه آسمانی، نه ... آخه شاعر باید یه چیزی رو با یه چیز زمینی ربط بده دیگه تا طبیعتی نباشه ، که طبع آدمی زنده نمیشه :(  حالا که نگاهم، منحصر شده به صفحه گوشی و چهار دیواری آپارتمان، حرف‌های دلم رو به کدوم جلوه ی آفرینش گره بزنم؟!  # چند وقت پیش رفته بودم خونه ی یه دوست خوب اولین بار بود که خونه‌اش رو می‌دیدم ولی مطمئن بودم که باسلیقه است.  انقدر توی فضای خونه گل کاری کرده بود، هر جایی یه گلدون، یه قلمه، یه شیشه رنگی ( از همین دلستر و سس و ...) که با یه قلمه سبز کوچیک و یه رشته کنف به در و دیوار خونه وصل بود.  واقعا خیلی قشنگ بود، حس تازگی و حس زندگی می‌داد.  از همون روز دیگه رفتم تو فکر اینکه تعداد گل و گیاه خونه رو بیشتر کنم، از همین گیاه های آپارتمانی که نه آب زیاد بخواد، نه نور :)  وقتی میگن نگاه کردن به سبزه عبادته، واقعا آدم می‌فهمه دیگه! ببین چقدر حال آدمو خوب می‌کنه پیاده روی اربعین...ادامه مطلب
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 13:16