آنچه در نجف گذشت...(3)

ساخت وبلاگ

شب رو منزل دینا اینها سپری کردیم. البته دینا خودش نبود. همون روز رفته بود منزل مادرش ولی به ما نگفت که یوقت معذب نشیم. مادرشوهرش و جاری اش بودن خونه...هیچ مهمون دیگه ای هم نبود...
صبح بعد صبحانه راهی حرم امام علی جانم شدیم...
اینکه من تا چه حد دلتنگشون بودم خدا عالمه. اینکه هنوز هم چقدر دلتنگم خدا عالمه. اینکه دارم پر می‌کشم برای زیارتشون برای دیدن اون صحن طلایی شون....
به محمد گفتم این سومین ساله که میام نجف و نمیتونم برم زیارت... امسال تا هر جا میتونی منو ببر جلو.
صحن نسبتا خلوت تر بود،صبح شنبه بود و میشه گفت اکثر جمعیت راهی کربلا شده بودن.
رفتیم نزدیک ورودی ضریح مولا، ویلچر رو پارک کردیم، کوله ها و کفش هامون رو گذاشتیم پیش مامان و بابا که بریم ببینیم میشه رفت زیارت یا نه. تقریبا یک ساعت تا نماز ظهر فاصله بود.
محمد دستاش رو دور من حلقه کرد و زدیم به دل جمعیت، روبروی دخول النسا سلام دادیم و قرار گذاشتیم بعد زیارت زیر فلان بنر باشیم.
هنوز حال روحم خوب نشده بود،از اینکه قبل سفر زبانم رو تقویت نکرده بودم کلافه بودم شیطان هم هی حس ناتوانی بهم میداد. دیگه کلا حرف نمیزدم، خودمو باخته بودم.
رفتم سمت ورودی خانم ها. دیدم در بسته است و خادم حرم میگه بعد نماز باز میشه...اینهمه مدت بایستم اینجا؟ مامان بابا چی؟ که منتظرن ما برگردیم پیش شون و اگه ممکن بود برن زیارت.
از اینکه نتونم باز برم حرم داشت گریه ام می گرفت.
اما سعی کردم حداقل اونجا که هستم گره مردمو باز کنم. تو پرانتز عرض کنم ایرانی های گل! که در این جریان حسینی کاروان به کاروان راهی میشید و هر کدوم مبلغ این نهضتید، حتما سختی هاش هم بگید. حتما افرادی که می آرید رو توجیه کنید اگه الفاظ فارسی رو شمرده شمرده بگی تاثیری در فهمیدنش توسط یک عرب زبان نداره:) یعنی نود درصد اونهایی که پشت در بودن ایرانی بودن و بندگان خدا پیرزن هایی که به عشق زیارت اومدن داد بیداد راه انداخته بودن که با زور برن تو و هی میگفتن چرا هر چی ازش می پرسیم کی در رو باز می کنی جواب نمیده؟ و رسما داشت دعوایی در می گرفت که من دیدم باید از حال خودم بیام بیرون، و هی مردمو توجیه کنم که قربون قلب عاشقت، این بنده خدا که زبون شما رو نمی فهمه،بعدم هی پیام های اون خانم ها رو منتقل کنم و باز توجیه کنم که تا قبل نماز باز نمیشه دیگه عزیزم، زوری که نیست.
یه عده موندن، یه عده رفتن، یه عده آروم شدن. خلاصه جو به آرامش متمایل شد خداروشکر..

ادامه مطلب
پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 172 تاريخ : چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت: 1:42