از تهران تا مهران(1)

ساخت وبلاگ

پنجشنبه ظهر همه بار و بندیل رو گذاشتیم تو ماشین و راه افتادیم سمت مرز...

پدرم و مادرم و برادرم و من.

مثل پارسال کوله ها رو سبک بستیم. یه کوله برای من و مادرم. محمد و بابا هم دوتا کوله ی سبک.

و امسال یک مهمان ویژه هم داشتیم!

ویلچر

برای مامان... 

اولش من برای حمل ویلچر نگران بودم. اصلا از شما چه پنهون امسال اول سفر بنظرم سخت می اومد و شیطان هم انقدر نقاط منفی رو برای من بزرگ کرد که داشتم مثل دختربچه های لجباز به ارباب میگفتم دیگه اربعین منو نیار...چرا همش بهم سختی میدی.

به چند جهت: اولا برادر بزرگم همراه مون نبود،خب ما دو سفر اخیر رو با داداش رفته بودیم و داداش هم دیگه حرفه ای شده بود،جوری سفر رو مدیریت می کرد به کسی سخت نگذره. دوما که عربی هم بلده.نیازی نبود سر هر کاری من وارد بشم.

سوما بودن ویلچر و کمردرد بابا و...

کلا نگران بودم. ولی میتونم بگم به بهترین شکل گذشت. چرا؟

چون مدیریت با کس دیگه است

چون اصلا برنامه این نیست که ما راحت باشیم، و بهترین بودن به این نیست، برنامه رشد کردن ما است. 

به علاوه، وقتی خانوادگی میری خیلی خیلی زیاد میتونی در بهبود روابط خانوادگی ات از جریان امام حسین بهره ببری. تو اینکه بهتر همو بشناسید، بیشتر همو درک کنید و...

*

هر سال موکب اول ما همدانه، خونه ی خاله:)

غروب شده بود که رسیدیم، کلید رو از همسایه روبرویی شون گرفتیم. (خاله اینها خودشون نزدیک بررسی از مرجع مهران طبق کپی رایت بودند.) زنگ زدم گفت ناهار آماده هست و میوه هست و پتو هست و...

ما هم غذا رو خوردیم و تا غروب اونجا استراحت کردیم. بعد دوباره راه افتادیم دوتا پتو هم برای تو راه برداشتیم:) (اینها رو با منظور بیان میکنم.)

بارون می بارید و کمی سرد بود.

ساعت سه شب تا نماز صبح هم تو یه مسجد بین راه خوابیدیم. 

جمعه حدود ساعت 11، بررسی از مرجع مهران طبق کپی رایت بودیم.

ادامه دارد...

پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 149 تاريخ : چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت: 1:42