قهرمان زندگی

ساخت وبلاگ

سلام
خیلی دلم می خواست بنویسم...ولی نمی دونستم از کجا شروع کنم...خوندن یک متن ایده ی این نوشته رو به من داد:

قهرمان, زندگی, من...
خود خود خودم هستم
چرا؟
چون که بارها و بارها تو زندگی,
به خودم امید دادم
چون همیشه بیشتر از امکاناتم تلاش کردم
گرچه دیگران گاهی به من تشر زدن، حسابم نکردن، جدی ام نگرفتن
و یا گفتن که تنبلم
ولی من می دونستم
که بیشتر از امکاناتم
دارم تلاش می کنم....

از همون ابتدای نوجوونی، وقتی خودم رو پیدا کردم
برای پیدا شدنم تلاش کردم
همیشه برنامه هایی توی ذهنم داشتم.
یکی دو سال دیرتر شد، ولی شد...

وقتی برمیگردم عقب و زندگی, ام رو نگاه می کنم
می بینم خیلی جاها، علی رغم تمام حرف های دیگران، علی رغم ناامید کردن ها، محکم وایستادم...

من روزی که تغییر رشته دادم، روزی که خودم رو از خیال دیگران برای زندگی,م، کنار کشیدم و رفتم تو رشته ای که استعداد خدادادیم بود،
همون روز، خیلی بزرگ شدم،
چند روز پیش، وقتی نتایج کنکور ارشدم اومد، قبل از هر آدم دیگه ای، ممنون خودم شدم...
که خودم رو باور کردم...

گاهی اصلا نیازی نیست به آدم هایی که بهت میگن: تو نمی تونی، تو نمی رسی، جواب بدی.
همین که بعد پیروزی ببیننت، کافیه...

وقتی به 4 سال دانشجوییم نگاه می کنم، توی دلم خودم رو تحسین می کنم،
به خیلی از اموری که دلم می خواست رسیدم...

وقتی که همسرم اومد خواستگاریم، وقتی توی اوج سرشلوغی هام،خدا صلاح دونست که همسرم منو پیدا کنه،
باز ندای دیگران بلند شد: نمی تونی، نمی تونی، نمی رسی....مگه میشه با شوهر به سایر کارهات برسی؟
مگه میشه درس بخونی، مگه میشه...؟

و برام مهم نبود،
دیگه مثل اوایل نوجوونی، به این دلسوزی های خاله خرسی، اهمیت نمیدم... من می تونم... چون اراده چیزی از جنس خدا است...

روزی که همسرم من رو برای آزمون ارشد همراهی کرد
روزی که رتبه اومد
روزی که من برای دومین بار تو بهترین دانشگاه های تهران، رشته ی محبوبم رو قبول شدم
به خودم بالیدم......

من خودم رو باور کردم
و برای همین هم از خودم ممنونم...
و حالم، خیلی خیلی بهتر از اول نوجوانیمه...
****

/صرفا برای دادن انگیزه/

«اینم بگم که: هیچ تلاشی، پیش خدا گم نمیشه»
هیچ تلاشی....

و اینکه:
قرآن بخونیم
قرآن...
****

چندتا پی نوشت مهم:

1. حقیقتش نمی رسم نظرها رو جواب بدم. از این بابت معذرت میخوام.
مطلب قبلی رو برای تفکر گذاشتم و یه تیکه ادامه اش هم نوشته بودم که چند روز بعد از خوندن مقتل جواب سوالم رو از یه جای بی ربطی پیدا کردم... «گرایش ها»
اولویت بندی حب و بغض های درونیه که نمیذاره لحظه ی قیام درست عمل کنن...

اما انگار این تیکه از نوشتم توی مطلب قبل نیومده، حتما خیر بوده.

2. یه بار یه عزیزی زیر یکی از مطالب قدیمی پرسیدن چرا در اسلام مدیریت اجتماعی خانواده با مرده؟ (یه همچین سوالی بود) و شواهد و مدارک خواسته بودن برای اثبات این حرفی که بنده نقل کردم.
همینجا می نویسم با اجازه شون: شواهد که زیااااااده، خیلی از احادیث این رو نشون میده و این یه اصل کلی هست.
مدیریت حقوقی و اجتماعی خانواده با مرد و مدیریت عاطفی خانواده با زن هست.
اما میخوام یه حرفی رو اینجا بنویسم: خدا طبق مدل آفرینشی زن و مرد، این پذیرش مدیریت مرد رو بر زن واجب کرده، چون خانواده با رعایت این اصوله که متعادل میشه و سالم می مونه... آرامش هر دو جنس در رعایت همین اصله، اما چیزی که مهمه و دیده نمیشه اینه: خداوند به زن اختیار داده، که مدیر زندگی, اش رو خودش انتخاب کنه.
یعنی خانم، تو اختیار داری، همسر یه مردی بشی، که میتونی بهش اعتماد کنی، که میتونی بهش تکیه کنی و مدیریتش رو قبول داشته باشی....

صدالبتههه
که همچین مردهایی در جامعه ما کم هستن.
چون اسلام فقط همین یه تیکه نیست که
اسلام تو بحث تربیت هم کلی حرف زده، که والدین امروزی خیلی کم رعایت نمیکنن
پسر 25 سالشه میگی برو نون بگیر زورش میاد :/
من دارم راجع به خود اسلام میگم. یعنی خود اسلامی که گفته بچه رو مسئولیت پذیر و مستقل بار بیار، بعد اومده گفته خانم های عزیز، بذارید مرد مدیر زندگی, باشه. شما هی گیر ندین....

خلاصه همین.
*

 

پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 169 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:43