یکم ذی حجه

ساخت وبلاگ

( پیشاپیش از طولانی بودن مطلب عذر میخوام. نمی‌تونستم کمترش کنم)

یک ماه بیشتره توی مراسم عزاداری هستیم با وجود بچه کوچیکی که واقعا محدود و اذیت شده

و البته، این داغ دوم خیلی سنگین‌تر بود برام

و حاشیه های تلخ و بدی که بعدش پیش اومد

و دغدغه‌مون برای بچه‌ها

که شکرخدا فعلا حل شده و ان شاالله که دیگه ادامه دار نشه

اف بر خناس ها! که تا تونستن این وسط موش دووندن و به اسم دلسوزی حرف‌هایی به زن داییم زدن، تحریکش کردن و اون هم خب داغدار بود و مضطرب شد و حرف‌هایی زده شد این وسط

خدا رو هزار مرتبه شکر که دایی و خاله ها تونستن خودکنترلی داشته باشن و آتش این بلوا رو خاموش کنن. 

( سیدها همیشه مظلوم ترن انگار... حرف شنیدن ولی خویشتن‌داری کردن الحمدلله)

دیگه بلا که هست، خداروشکر که با وجود مکر شیطان‌های جنی و انسی، این مراحل از بلا رو با سربلندی سپری کردن

ان شاالله زندایی هم آرومتر میشه، حالش بهتر میشه، دوست و دشمنش رو بهتر تشخیص میده

داغ، داغ سنگینیه... برای هممون

خیلی زیاد سنگینه

منی که معمولا با مرگ خیلی عادی برخورد می‌کنم

این بار نتونستم... 

نتونستم مثل ریحانه جانم، آروم باشم ، بلکه بیام مادرم هم آروم کنم بگم: مامان، تقدیر بابا همین بود... ما که هر تلاشی رو برای موندنش کردیم. موندنی نبود. 

و وقتی مادرش بگه: کاش حداقل ۵ سال دیگه هم پیشمون زندگی می‌کرد

اون جواب بده: این رو دیگه خدا می‌دونه. خدا صلاح می‌دونه... دوست داشتی بمونه و زجر بکشه؟! 

خداست که خیر ما رو می‌دونه...

ای قربون ایمان تو بشم عزیزکم :(( 

این بچه از ۵ سالگیش تو بیماری مادرش بود، بعد توی سن بلوغ داغ مادر دید، چند سال بعدش، که تازه داشتن طعم خوشبختی رو می‌چشیدن و به آرزوی خواهردار شدنش رسیده بود و با زندایی جدیدم مانوس شده بود، فرایند بیماری دایی شروع شد و...

بله مروه خانم! خدا از بنده های صابرش امتحان می‌گیره تا کسانی مثل تو، سر هر هیچ و پوچی به خدا غر نزنید

یاد بگیرید صبور باشید، یاد بگیرید قوی باشید...

اصلا بعضی ها انقدر قشنگ بلا می‌بینن! انقدر زیبا جلوه می‌کنن در بلا، که آدم حظ می‌بره 

یاد این بیت میفتم: 

« در بلا خوش می‌کشم لذات هو / مات اویم، مات اویم، مات او»

و البته خدا رو هزار مرتبه شکر، خدا اگه سختی‌هایی داده به بچه‌ها و زنداییم، الحمدلله خانواده و اقوام خیلی خوبی بهشون داده. یعنی شکرخدا واقعا هواش رو دارن

دایی های تنی بچه‌ها مثل کوه پشت شون هستن و تو محبت و حمایت کم نذاشتن توی این سال‌ها و واقعا زن دایی جدید رو مثل خواهر خودشون احترام کردن. نگفتن دیگه به ما چه، زن گرفته و ... ( البته که خود ازدواج مجدد دایی به اصرار همین برادرزن‌های سابق بود.) 

خاله دایی های ناتنی هم شکرخدا هوای بچه ها رو دارن، عین خواهرزاده تنی شون. 

ما هم که اقوام پدری میشیم، ان شاالله تو این آزمون یتیم داری سربلند بشیم. 

دایی عزیزم که الحق سربلند شد. 

سخت ترین بخش داغ ما همینه ، از دست دادن کسی که تو همه چیز، خیلی خیلی مرد بود.

پسر خیلی خوب برای مادربزرگم‌. که همیشه حرمتش رو حفظ کرد حتی وقتی دلخور بود

شوهر خیلی عالی، پدر نمونه

با محبت ترین و حامی ترین داداش

آه... چه الگوی خوبی رو ما برای زندگی از دست دادیم

خدا رو صد هزار مرتبه شکر، که همین چند سال هم، از بودن چنین دایی خوبی مستفیض شدیم... چه میشه کرد... دنیا همینه. مدام از دست میدی. و البته به دست میاری

#

توی این یک ماه اخیر، چیزهایی دیدم و شنیدم

که از نظر خودم، حداقل به اندازه یک سال، تجربه کسب کردم

نگاهم خیلی عوض شده به دنیا، 

سخته، در حال حاضر خیلی سخته، 

ولی رشد زیادی برامون داشت. 

#

خدایا، به نعمت هات شکر

به گرفتن نعمت هات شکر

که همه اش سراسر خیرخواهیه

#

شب قبل فوت دایی، توی هیئت، روضه امام جواد(ع)

خیلی دلم شکست

مدت‌ها بود همسرم دنبال فرصت بود من رو ببره یا بفرسته کربلا. نمی‌شد

با خودم گفتم: امام حسین هیچوقت بهم اصرار نکرده که برم، کربلا رو همیشه باید از ته ته دلت بخوای و پای سختی‌اش هم بمونی تا بهت بدن‌. همینجوری یه میل ساده نمیشه. 

دلم شکسته بود برای دایی، واقعا خیلی دلم خواست که امام حسین بهم توجهی کنن. 

حس کردم تمام این چندسالی که زیارت روزیم نشده، به حرف گفتم که می‌خوام، با دل و جونم نخواستم. 

و حالا

که دیگه دارم زیر بار این یه ماه غمبار، داغان میشم

و فشار و قبض خودنمایی بعضی آدم‌ها که چقدرررر زشت، تو این بلا خودشون رو نشون دادن

چه آدم های آشنا و نزدیک، چه غیر آشنا

حالا که دلمون خیلی سنگینه، آقا جانم امام حسین ما رو دعوت کرده، که بریم تو بغلش..... که بریم توی بهشت، که حالمون رو خوووب خوب کنه

من مطمئنم، بعد کربلا دیگه خیلی حالم خوب میشه. 

هر چی هم سخت باشه یا گرم باشه یا بچه‌ام اذیت کنه چون خیلی وابسته و کم طاقت شده این مدت، فدای یک لحظه ، یک هزارم ثانیه، نفس کشیدن تو مسیر حرمش. 

دیگه خود حرم که عین لذت و آرامش و امنیته...

دعاگو هستم ان شاالله، چون واقعا زیارت ارباب، انقدر نور و برکت داره که به همه خیر برسونه... 

لطفا شما هم دعامون کنید. دعای صبر، آرامش، رشد و ...

پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 48 تاريخ : جمعه 30 تير 1402 ساعت: 11:47