تا همین چند روز پیش
با آرامش سر توافقم ایستاده بودم
حتی وقتی خاله زنگ زد اصرار کنه که همسر رو راضی کنم باهم بریم، ته دلم نلرزید
بهش گفتم آخه مطمئنم دیگه نمیشه برنامه رو تغییر داد
گفتم از برنامه اربعین اولی بردن همسر
گفتم از اینکه عرفه رفتنم، به جبران اربعینی که نمیرم بوده
ولی الان،
که دیگه بار سفر همسر رو دارم میبندم و میخوام خودم هم از خونه برم...
مثل بچهها بهانه گیر شدم...
#
فقط میدونم ، اشتیاقم به زیارت، نباید باعث بداخلاقیام بشه
میدونم که مسلمون بودنم، به معنی تقیدم به شرعیات، برای ارباب مهمتره
ولی...
زمزمه ی امروزم شده:
گر دخترکی پیش پدر ناز کند __ گره کرب و بلای همه را باز کند
پیاده روی اربعین...برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 27