سلاام دختر قشنگم!

ساخت وبلاگ

امروز یکی از درس خون ترین دخترهای شیعه ی مدرسه ام امروز بهم پیام داده و احوالم رو پرسیده...
خب اینها چون کوچیک بودن گوشی نداشتن معمولا...
همون روزا شماره ام رو گرفته بود ولی الان بعد دوسال،احوال پرسی اش خیلی بهم چسبید....

درسته که سنی ها هم مثل شیعه ها مسلمانند و مشکلی با هم نداریم...
اما یک حقیقت دلی بخوام بگم براتون اینه که توی کلاس هام دخترای شیعه واقعا یه حس دیگه داشتن...
یعنی اینطوری بگم حتی،از روی احساسم میتونستم بفهمم کدوم یکی از بچه ها شیعه اند و کدومشون سنی...
در صورتی که اصلا ما کاری به مذهب و ملیت شاگردهامون نداشتیم و فقط برامون رشد و یادگیری سوادشون مهم بود...
با چندتا از بزرگترها که اون موقع ششم و پنجم بودند هم هنوزم ارتباط دارم...
معلم بودن خیلی چیز متفاوتیه...برای من که خیلی خوب بود اولین سال دانشجوییم معلم شدم این خیلی اثر داشت اولا بر خودم،تفاوت های آدم ها رو دیدن،با بچه ها سر و کار داشتن،گذشت کردن...
نگاه انسان به جامعه اش،به آدم های اطرافش،عوض میشه...
و چقدرر بعد از اون تجربه ی قشنگ بهتر حال استادهامون، پدر و مادرمون،و ولی خدا رو حس کردم...
در این باره قبلا براتون حرف زدم
اون وقتی که بعد یه ترم تلاش و دلسوزی برگه های بچه ها رو تصحیح میکردم و اشتباهات شون،ناراحتم میکرد....

چقدررر یاد امامم افتادم....
بعد یک عمر زحمت کشیدن برای ما
گذشت کردن
دلسوزی کردن
حمایت کردن
چه حالی داره وقتی هفته ای دوبار نتیجه ی عملکردمون رو میخونن و اشتباهات مون.......

و یا وقتی ولی خدا یه حرفی رو صدبار میگه و حتی از ما خواهشش میکنه که یه فعلی رو انجام بدیم،چقدرر از سر دلسوزی خالصانه است و واقعا عمق ناراحتی شون تا کجاست که حاضرن با اون مقام بلند ازمون خواهش کنن و دارن یه آینده ای رو میبینند که ما نمی بینیم و لزوم فرمان شون رو نمی فهمیم....
سستی میکنیم و به بی خیالی میگذرونیم....
*
آه.....
بر ما ببخش مولا....

پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : سلاام,قشنگم, نویسنده : 7misaq213d بازدید : 124 تاريخ : دوشنبه 13 شهريور 1396 ساعت: 16:25